سر زلف مشکین جانان من
مرا کشت و پیچید بر جان من
ایا ترک سیمین تن سنگدل
هویدا بتو راز پنهان من
دو ابرند زلف تو و چشم من
بعشق اندرون هر دو برهان من
ز مشکست بر سیم باران تو
ز خونست بر زر باران من
بفرمان من باش تا برخوری
ترا بد نیاید ز فرمان من
نگردم ز پیمان تو من بدل
مگردان تو دل را ز پیمان من